سفر، همراه وهمگام با باد

من آشوب هستم عاشق سفر، ارزان سفر میکنم

سفر، همراه وهمگام با باد

من آشوب هستم عاشق سفر، ارزان سفر میکنم

سفرنامه، سفر من به جنوب و جنوب شرقی آسیا ...

 آغاز سفرم به سریلانکا.  ،، ساعت سه صبح سوار هواپیما شرکت air india شدم ساعت هفت ده دقیقه رسیدم تا ساعت هفت کارهای ورود به کشور سریلانکا انجام شد از جمله 35$ برای ویزا که تو فرودگاه با پر کردن ساده نام و نام خانوادگی وشماره پاسپورت  ونام شرکت هواپیمایی که با آن آمده اید و شماره پرواز.. بعد باید به یکی از ماموران پلیس که آنجا هستند مراجعه کنید.ودر خواست سیم کارت سریلانکا کنید که او بلافاصله به شما می دهد اما برای فعال کردن آن باید به افراد ی که پشت گیشه هایی برای این کار نشسته اند بروید بعد از بررسی پرداخت هزینه ویزا یک فرم دیگری مثل فرم گفته شده در بالا پر میکنند وآن کارمند سیم کارت شما را فعال میکند البته برای این سیم کارت باید همان جا در  فرودگاه شارژ بخرید هزینه مکالمه بالاست با توجه به وجود واتساپ که با آن می توانید مکالمه کنید چت کنید وبا تلگرام ویس بفرستید بهتر است برای مدتی که سریلانکا هستید فقط اینترنت بخرید من برای 15 روز 10 دلار که بنظرم خیلی گران بود بخرید من برای کلمبو میزبان مردد ی داشتم از Booking.com یک تخت در اتاق شش تخته خانوم ها رزرو کرده بودم مستقیم با اتوبوس در فرودگاه به آنجا رفتم سرویس حمل ونقل سریلانکا دورن شهری در همه شهرها یش اتوبوس به تمام نقاط شهر داره توک توک هم هست من سه شب پشت سر هم نخوابیده بودم خیلی خسته و بی دقت شده بودم با توک توک که 200 روپیه قرار گذاشته بودم 2000 روپیه دادم. اون هم اصلا چیزی نگفت گرفت و رفت در سریلانکا دزدی جیب بری توجه ومزاحمت برای زن تنها زیاد هست. مردم بسیار بی فرهنگ وحریصی دارد.در ایستگاه اتوبوس رانند ه با توک توک ها یه روابطی دارند  راهنمایی درستی در مورد اتوبوس مورد نظر شما نمی کنند مدام از توریست می خواهند سوار تو ک توک شوید. در صورتی که اتوبوس به همه نقاط وحتی ایستگاه راهن دارد. باید از چند نفر پرسو جو کنید معمولا آدرس می پرسید بلد نباشند یه آدرس الکی می دن از چند نفر بپرسید جای هاستل من بسیار محل خوبی و بر خیابان اصلی که پر از پاساژ جواهرات مصنوعی غذا خوری پیتزا فروشی همه چیز بود اما اتاق وتختش اصلا کیفیت نداشت من آنرا 11/5 $ رزرو کردم یک اتاق خالی یک جای شارژ و توالت  وتمام  در راهرو که دوحمام ود توالت بود که باید بیشتر از بیست نفر استفاده می کردن من چون دوباره به کلمبو برای پرواز به اندونزی باید برمیگشتم، فردا ش یعنی 25 اکتبر بهgallec  رفتم ده کیلومتر متری galle یک هاستل که اتاق خصوصی را1500 روپیه سریلانکا گرفتم خوب بود با سرویس کامل ( هر روپیه تقریباً 24/5 تومان ماست) بهترین تبدیل دلار در این کشور فرودگاه است چون صرافی درستی نداره  تا سراغ خورد کردن میگیری باید بری همین جواهرات وسنگ ها که در هر شهری یه قیمت کمتر قیمت روز ارز جهانی می دهند ولی فرودگاه برد دارد ودرست وطبق قیمت ارز روز می دهد من خیلی پشیمان شدم در فرودگاه بیشتر خورد نکردم در فرودگاه هر دلار 143/4 بود در شهر 137 تا 138 

سفرنامه، سفر من به جنوب و جنوب شرقی آسیا ... مقدمات سفر م از ایران

 روز بیست ویکم تا روز بیست چهارم اکتبر در واقع روز بیست چهارم آخرین روز ویزا من هست یکماه گشت گذار در این کشور چند مذهب وچند فرهنگ ارزان شگفت انگیز تمام میشود من  27 ساعت در قطار کلاس متوسط A 3 دم این کلا س هر کوپه شش تخت چرمی که هر مسافر دو ملاحفه تمیز ویک پتو دارد  یک بطری آب 1/5 لیتر ی هم داره در هند آب قابل شرب نیست خودشان هم نمی خوردند هر خانه ای یک دستگاه کوچک تصفیه آب دارد  که برای مصرف آن را پر میکنند من هرجا که هاست بودم قبل از ترک  خانه از میزبانم می خواستم بطری من پر کند و اغلب مثل کشور خودمان در بیرون از مغازه ها کلمن پر از آب هست شما می توانید بطری همراهتان را پر کنید یا از جایی که غذا میخو رید یک بطری آب 1 لیتری 20 روپیه است وچون مسافر راه زیاد میرود. وهوا گرم شرجی هست مصرف روز ی سه بطری دارید. در شهر های خیلی سنتی آب را در ظروف سفالی بشکل گلدان میریزند و ملاقه ایی در آن ودو سه لیوان در کنارش تا مردم بتوانند مصرف کنند،  بلاخره روز بیست و دوم به چنای یکی از جنوبی ترین شرقی هندوستان رسیدم من این شهر را برای آخرین مسیرم انتخاب کردم که به کشور جزیره سریلانکا نزدیک است من بلیط سریلانکا را از شه ماه پیش از شرکت هواپیمایی airasia india  به قیمت مناسب 101$ رزرو کرده بودم،  وساعت 9 شب بوسیله مترو 25 روپیه واز ایستگاه مترو تا درب هتلی که محل قرارمان بود با ریکشا 60  روپیه شد رسید م بعد از 35 دقیقه میزبانم آمد. با یک ماشین شیک همراه همسر ودختر کوچولو ش و مهمانی  از ژاپن که یک دختر 26 سالة قرار بود اتاق خواب را با من مشترک استفاده کند من واین مهمان ژاپنی دوستان خوبی شدیم این میزبان هند ی من کلا فرهنگ هند ی را کنار گذاشته بودند لباس مثل ما می پوشیدند و کلا به زبان انگلیسی صحبت میکردن بطوریکه دخترشان اصلا هندی بلد نبود ما شب همین رسیدم خوابیدیم فردا 23 اکتبر من بوسیله دوست ژاپنی ام عوض وبسایت کار در قبال غذا و جای خواب شدم حق عضویت 29 دلار بود که دوست ژاپنی ام با ویزا کارتش پرداخت ومن نقدا به او پرداخت کردم هنوز با این سایت درخواست کار می دهم صبح میزبان جایی برای گردشگری بمن معرفی کرد. کروکی مسیر رفت وبرگشت را برام نوشت کوشید ومن با ذوق وشوق شروع به بررسی شهر  چنای کردم وراه پیشنهادی میزبان را با اتوبوس طی کردم، چنای شهری با دو بافت بکر طبیعی ومدرنیته تنگاتنگ هم در خود دارد البته در زمانی که. من آنجا بودم خیابان ها درون شهر زیر سازی و اتوبانی در دست ساخت بود مثل همه شهرها هند قسمت قدیمی و جدید در شهر بود قسمت قدیمی آثار از دروازه قدیمی شهر معابد واین قسمت شلوغ تر پر رفت وآمد تر بود اما قسمت جدید شهر برج ها مسکونی وفروشگاه های مدرن از لوازم خانگی تا لباس و لوازم آرایش با برند های معروف ویران رستوران های خوب شهرک های بسیار مدرن وزیبا در کنار همین شهرک ها باغهای بزرگ از میوه های استوایی پر نارگیل های سبز موزها با خوشه های بسیار بزرگ درختان انبه کلا در مناطق نزدیک به استوا جنوب شرقی آسیا درختان تنومند تر وبرگ ها بزرگتر  و میوه درشت تر هستند حتی سیفی جات آنها مثل  خیار و کدو وفاداران ها یا خیلی کوچک یا خیلی بزرگ. آنچه با دیدن جنوبی ترین شهر هند نظر من را جلب کرد. سیستم اداره خوب شهر های هند هست که فقط همه امکانات در یک شهر مثل تهران جمع نیست همه شهرها از امکانات نظیر هم برخوردار دارند. دهلی که حالا پایتخت هند هست ویژگی خاصی ندارد اتفاقا ایالت بنگال بسیار با حفظ آثار تاریخی و نگهداری  آنها مرمت باز سازی وایجا د امکانات برای گردشگری مردم خودشان و توریست از مدرنیته عقب نمانده اند ایالت بنگال دانشگاه های معروف و مهم بخصوص در رشته تخصصی ای تی دارد، به همین دلیل هست که با این فقر زیا ده اما مهاجرت بسیار کم هست همه برای بدست آوردن امکانات به پایتخت هجوم نمی آ ورند همه شهرها به نسبت از امکانات برخوردار هستند. اگر نیست برای همه نیست و اگر هست برای همه هست به نظر معقول تر به نظر میآید. در هر صورت جای معرفی شده زیاد جالب یا اصلا تاریخی نبود اما دریاچه زیبایی بود با غذ آ خوشمزه محلی. چنای این شهر جنوبی مثل کشور عزیزمان از سنن خاصی بر  خوردار بود خانم ها ودختر آن ریسمانی از گل مریم به  گیسو آن بافته خود می آویزند و مردان سنتی بجای شلوار لنگی کوتاه را در قسمت جلو با چین گره می زنند من چنای دوست داشتم وباران گرم و مطبوعی می بارید چنای زیاد شلوغ یا کثیف نبود. من فقط،یک روز در چنای بودم روز 23 اکتبر چون پرواز من در فرودگاه چنای ساعت سه صبح  بود من با سه ساعت زودتر باید حضور داشته باشم  این گردش وگزارش من از هند زیبا ومهربان و عزیز بود البته من درحین سفر هستم نوشته هایم بدون تصحیح منتشر می کنم وبدون عکس من از هر چیز و موردی که تعریف کردم عکاسی کردم در پیج فیسبوکی ام با عکس هست اما وقتی به ایران آمدم وبلاگ ام دو باره ادیت  میکنم وعکسهایی میگذارم 

سفرنامه، سفر من به جنوب و جنوب شرقی آسیا ... مقدمات سفر م از ایران

 روز هیجدهم تا بیست و یکم از واراناسی به کلکته با قطار 10 ساعت طول کشید. آنجا میزبان عزیز که هندو بود منتظر من بود. این انسان لایق کلمه عزیز یه تمامی معنا هست. من در یازده شهر که من در هند دیدن کردم  9 تا میزبان داشتم که 7 تا هندو،  یک مسلمان سنی مذهب و یک سیک مذهب و در دو شهر هاستل داشتم یکی دهلی یک شب تا میزبانم از سفر برگردد و واراناسی،  البته در واراناسی هم دو میزبان داشتم با تحقیقاتی که از مهمانان  سابق اشان کرده بودم ترجیح دادم در هاستل زندگی کنم، کلکته برای من از کودکی یک رویا بود رویایی دور ودست نیافتنی مثل آلیس در سرزمین اعجایب، ( من جز علاقه مندان به فیلم های هندی و موسیقی آن نیستم)  اما هند از کتاب کلیله و دمنه با داستان هایی عز زبان حیوانات به فارسی ترجمه شده است می شناختم.  همیشه در کودکی این داستان ها پدرم برای تعریف می کرد فکر می کردم اسم کتاب هندی کلکته ودانه است و  تمام هند را کشو ر کلکته تصور می کردم در رویاها یم به کلکته خانه شیرها و فیل ها و.. رفت و آمد میکردم از ابتدا ی سفرم قصد من رفتن به پا گذاشتن به سرزمین کلکته اما این بار شهر کلکته بود که نزدیک میشد و کودکی من بسیار دور شده بود ولی باور کنید وقتی در ایستگاه راه آهن کلکته وارد شدم تمام کودکی ام بر من غالب شد مثل یک بچه ذوق میکردم. پا هایم سرزمین رویایی ام حس میکردم از ذوق میخندیدم و مردم  حضور در ایستگاه به خنده من با خنده پاسخ میدادند. من آرزو یم زیباتر از آنچه فکر می کردم یافتم این از امتیازات خوب است که وقتی انسان آ نه رادوست دارد ،  وقتی می یابد زیبا و قابل قبول باشد و تا دچار یاس و سر خوردگی نشود. کلکته شهری بزرگ تمیز وزیبا و زیبا  هست، از حمل نقل دورن شهری بسیار خوب منظم و ارزان قیمت بر خوردار هست که شامل مترو اتوبوس و تاکسی‌ها ی فراوان زرد رنگ بجای تو ک توکلی یا ریکشا تاکسی‌ها قیمت مناسبی دارد و مثل تهران بصورت اشتراکی میشود استفاده کرد تاکسی‌ها تلفنی هم سفید رنگ هست اتوبوس های دو قیمته وجود دارد که عز فرودگاه و راه آهن و به مردم برای تمام شهر سرویس میده. قیمت اتوبوس های تمیزتر و جدید تر بستگی به مسافتی داره که مسافر قصد تردد دارد متغیر است از 25 روپیه تا 45 روپیه میباشد ولی اتوبوس های قدیمی تر کلا 9 روپیه بلیط تش قیمت داره،بلیط در اتوبوس با پول نقد صادر می شود،کلکته پایتخت ایالت بنگال غربی و از شهرهای مهم کشورهند است. تا چند سال پیش از این هم پرجمعیت‌ترین شهر این کشور به شمار می‌رفت، اما در حال حاضر دهلی‌نو وبمبئی از آن پرجمعیت‌ترند. از سال ۱۷۷۲ تا ۱۹۱۱ کلکتهپایتخت هندوستان بود و پس از آن این عنوان به دهلی نو اختصاص یافت. کلکته فستیوال روزانه‌ی انسان‌هاست و بیشتر هنرمندان و نام‌آوران هندی قرن نوزدهم و بیستم، از این شهر بوده‌اند. هرچند که هنوز هم محله‌های قدیمی و پرجمعیت کلکته حفظ شده‌اند، اما بازارها و ساختمان‌های مدرنی که به تازگی ساخته شده‌اند، چهره‌ی دیگری به شهر داده‌اند، به طوری که سراغ برخی از بهترین رستوران‌ها و مرکزخریدهای هند را باید در این‌جا گرفت،بیشتر دیدنی ها دفاتر و مراکز مهم اداره این مرکز ایالت ولایت سابق و همچنین. اماکن تاریخی و دیدنی در منطقه بسیار وسیع بنام madan که چهار خیابان بزرگ بوسیله چهار باغ دل انگیز غیرقابل وصف به وصل میکند اطراف و داخل این باغ ها بیشترین منابع توریستی وتاریخی ودیدنی است و

 کیلومتر ها ها باغی وسعت داره یک روز وقت گذشتن کافی نیست خیابان ها ی اطراف این باغ مراکز مهم دولتی واقتصاد ی قرار دار د تاتر و سینما و بارها و کلوپ شبانه رستوران های معرف وهتل مغازه وبزرگترین کتابفروشی که هر چهارشنبه از نویسنده معروفی دعوت میکند وهنرمند آن حضور دارند و فروشگاه بزرگ فروش سوت ( لباس زنانه پنجابی)  و در خیابان دیگر اطراف madan فروشگاه لباس مردانه ماهارجا و در حاشیه داخلی خیابان فرعی غذا فروشی های ارزان قیمت تمیز با گوشت جوجه و ماهی وشلوغ و انواع فست فود های خودشان که بسیار خوشمزه من همه غذاهای خیابانی و فست فود ها خوردم هیچ مشکلی نداشته. من روز اول در اطراف همین madan پرسه زدم مردم مغازه قیمت لباس ها  و اجناس را پرسید م و ظهر بعد از خوردن ناهار خیابانی به دیدن خانه مادر ترزا از مکان مقدس مسیحی وتاریخی کلکته هست رفتم، که ساعات بازدید 8 تا 12 صبح و 3 تا 5 بعداز ظهر است ( همان مادر ترزایی که تلویزیون ایران هر سال شب عید مسیحی پخش میکند) من ساعت 1/5  رسیدم در زدم با مهربانی راهبه ای در باز گرد و من داخل رفتم چند راهبه و یک پدر نسبتا جوان آنجا بودند عکس هایی گرفتم طبق معمول از قسمت های ممنوع و آزاد وبعد به کلیسا قدیمی در همان خیابان سمت مقابل کمی به طرف شمال رفتم عکس هایی گرفتم،در هند میوه گران و کم هست مثل ما کیلو یی خرید نمی کنند  معمولا از هر میوه ایی مقداری خورد میکنند در ظرف کاغذی یکبار مصرف می فروشند. در کلکته چون تمیز تر بود کمی خریدم خوردم بعد یه چای ادویه دار با شیر و آمدم خانه میزبانم که شام هند ی بدون ادویه درست کرده بود برای مهمان ایرانیش، روز بعد به victòria Place  رفتم که قصر ملکه ویکتوریا در دوران استعمار هند از جانب انگلیس بر جا مانده بود این قصر از سال 1865  تا 1905 ساختش طول کشیده قصری افسانه ای است فقط دیدن باغ آن نصف روز طول می کشد باید باغ را کاملا دور بزنید تا زیبایی حیرت انگیز ش را ببینید همه جاش مثل هم نیست واز هر جهت به ساختمان قصر نگاه کنید تا از زیبایی آن کامل لذت ببرید روز های تعطیل یعنی شنبه و یکشنبه فقط از باغ می توانید دیدن کنید که بلیط آن 10 روپیه هست که ارزش دیدن زیادی دارد چهار دریاچه متفاوت دارد، واز دوشنبه قصر هم باز است که بلیط آن 200 روپیه است.  ودیدنی های دیگر موزه بزرگ شهر کلکته است که نزدیک madan  ودر سمت غربی آن خارج از محوطه madan هست و fort William o هست تاتر که در قسمت دیگر madan هست. بعد از سه روز طبق قرار قبلی میزبان عزیزم به شهر دیگری باید می رفت من بلیط قطار برای روز 21 اکتبر بود هتل و هاستل در کلکته واقعا گران بود من یک زوج جوان میزبان داشتم ولی چون خیلی جوان بودند  ،  نمی خواستم برم منزل شان وراست گرانی باعث شد دعوت شان را قبول کنم اما جاتون خالی چقدر با این جوانان پر انرژی خوش گذاشت انگار پوست انداختم وجوان شدم. از 18 تا 24 فستیوال دورگا پوجا یکی از خدایانشان که زن هم هست بود که خوشبختانه مصادف با روز های من در کلکته بود. من دو فستیوال در کلکته دیدم یکی در آحمد آباد که با رقص وآواز و راهپیمایی بود و دیگری با جشن ساکن بود در هر محله ای طاق نصرت زده بودند صندلی گذاشته بودند هنروندی برای مردم شو اجرا می کردند معابد ومجسمه هایی از دورگا پوجا در راه مبارزه با پلیدی ها ساخته بودند که مثل روز عید ما برای چند روزی ادارات تعطیل بودند ومردم بخصوص زنان و دختران بهتر ین لباس خود را پوشیده وزیر آلات خود را آموخته باه جشن محلی میآید من با دوستان جوان با شور شوق در این جشن‌ها شرکت کردم قبلش در طول روز قبل از ناهار همراه با زوج میزبان به کافی شاپ شاکی رفتیم نوشابه کوکاکولا با ادویه ماسلا خوردم و به چهار جوان هم دانشگاهی میزبان پیوستیم 

 و به اتفاق آنها در یک رستوران هنگ کنگ ناهار خوشمزه ایی از نودل مخلوط میگو وسبز یجات و جوجه و ماهی  خریدم بعد هم به خانه میزبان و فردا به طرف شهر چنای،

سفرنامه، سفر من به جنوب و جنوب شرقی آسیا ... مقدمات سفر م از ایران

روز چهاردهم تا هیجدهم سایه های مرگ در واراناسی اعجاب انگیز.    از اگرا به واراناسی با قطار چهارده ساعت راه بود در واراناسی در یه هاستل ثر یک  اتاق مشترک با خانم ها برای یک تخت با صبحانه شبی چهار دلاراست خوب و تمیز ساکن شدم که به رود گنگ نزدیک بود. واراناسی شهر کوچک کهنه ونا مرتب شاید باید گفت به شدت کثیف و اطراف رود گنگ  کثیف تر این شهر مذهبی به نظر می رسد پر از توریست به خاطر مراسم سوزاندن اجساد ب روی پله های رودفروش انواع مجسمه‌ها وکوچک وبزرگ و حلقه های گل و یا تاج گل و شمع همه برای نذورات خریداری میشود بر روی پله های گنگ گذاشته می شود و گل ها داخل رود با ورد های گه می خوانند. در فاصله هاستل من و رود گنگ که پیاده طی کردم پر از غذا فروشی  چه در مغازه‌های کوچک وچه در دکه ها ومانتو انواع نوشیدنی های دست ساز که یکی ز آنها مخلوطی از شیر و ماست وفکر و تکه ایی یخ که من دوست داشتم اما نه در این شهر، وآب نی بامبو و آب میوه پرتقال که با وسیله ای مثل چرخ گوشت های قدیمی ( نه برقی) میگیرند البته هم کثیف مهم با حقه باز ی قبلا آب داخل ظرف زیرین میرزند و روی ظرف پارچه تنظیف مانند میگذارند تا دیده نشود با دو پرتقال کوچک یه لیوان آب میوه قلابی به شما می دهند وبه غیر از خوراکی ها انواع بدلیجات که شامل النگوها و انگشتر گوشواره وگردنبند که در سراسر هند به فروش میرسد وزیبا هم هستند و زنان هندی خودشان از خریداران هستند از پیر و جوان از غنی و فقیر از این بدلیجات به فور استفاده میکنند و تعداد زیادی پارچه فروشی  که ساری و شال می فروشند  و دلال ها در سراسر محل و عبور و مرور. پراکنده هستند که بسیار سمج و کلافه کننده هستند بزور می خواهند افراد توریست را به مغازه ببرند هرچه می گویید نم خواهید گوش نمی دهند و دلال ها  توریست ها را به هم با اشاره انگار پا س می دهند. قبل از اینکه به رود گنگ نزدیک شوید در خیابانها ی اطراف افرادی هستند که میزی گذاشته اند و تور نشان دادن آتش زدن اجساد را یا باز دید از گنگ را میفروشند که اصلا لازم نیست بدون هیچ خرجی خودمان می توانیم برویم راه رفتن به رود گنگ را باید از مغازه ها پرسید دلال ها جواب اشتباه به عمد می دهند تا یا اظهار بی اطلاعی می کنند تا مجبور شوند ید تور بخرید،  بلاخره به رود گنگ رسیدم ،  واز پله های پر از زایر گدا و مردان تارک دنیا که لخت هستند و بسیار، لاغر ولنگی کوچک قسمت زهاری خود را پوشانده اند این مردان گدا نیستند اما برای گذران زندگی خود که فقط،کمی خوردن غذا هست پول قبول میکنند و شبانه روز در یک جا نشسته اند حرکت زیادی نمی کنند این افراد بسیار مقدس هستند دست زدن به بدن آنها یا حرف زدن با آنها  هند ها را ناراحت می کند البته من من به بدن آنها دست زدم و با آنها شوخی کردم مهربانانه میخندند بدون صدا اما اطرافیانش به شدت تذکر می دهند.  خسته شدم روی یکی از پله که دوست دختر وپسر نشسته بود ند و کمی سقف داشت نشستم یازده ظهر بود هوا شرجی و آفتابی بود. یک دلال تور جوان کنار م نشست وشروع کرد به تبلیغ که بیا برای دیدن آتش تور بخر راهنمایی ات کنم هر چه میگفتم ول نمی کرد آخر مجبور شد م آهسته بگم پلیس را خبر می کنم که رفت فروشندگان دوره گرد روی پله ها بعد از کمی گشتن در اطراف به تل های بزرگ هیزم مواجعه شدم و آتش و اجساد ی که در پارچه های زری قرمز و زرد پوشانده شده بودند در آتش می سوزاند ن افراد فامیل متوفی هم دور تر از آتش که همه مرد بودند ایستاده بودند بمن تذکر دادند که زنها نباید در این اطراف  باشند باید عز ساختمان های اطراف این محل که معبد های کهنه مشرف بر صحنه بودند بروند و تماشا کنند من گوش نکردم گفتم من زن نیستم و شوخی کنان نزدیک شدم با پسر نو جوانی که چشمان نم دار که معلوم بود گریه کرده. صحبت کردم دایی اش فوت کرده بود ودر آتش می سوخت  من  ساعت یازده صبح آنجا بودم انگار این دو زن و سه مردی را که می سوزاند ن در ساعت هفت تا ده صبح فوت کردند. از او پرسیدم چرا گریه نمی کنند گفت در خانه شان گریه و سوگواری می کنند اینجا هنگام سوزاندن مرده گناه دارد برای عکاسی از مراسم سوزاندن باید 150 روپیه به خانواده صاحب جسد پرداخت کنید..در یکی از شب ها قدم زنان در اطراف هاستل به معبد خیلی قدیمی و دود گرفته وارد شدم که چند کاهن در حال انجام فرایض مذهبی بودند آنها همه لخت بودند و لنگی کوچک زهاری آنها را می پوشاند فقط من بودم و مردان مذهبی زایری نبود. البته معابد جای امنی هست و اصلا خطری نداره آنها از من دعوت کردند همراه آنها نیایش کنم و بعد از کمی همراهی با آنها به حیاط نیمه تاریکشان رفتم اتاق های ساده کهنه و بدون وسایل که یک  یا دو صندلی  چوبی وقدیمی در ش بود ودو تا سه مرد از،سن چهل به بالا آنجا  نیمه لخت زندگی می کردند تقریباً هشت اتاق بود دو مرد وسط حیاط با روی صندلی نشسته بودند برای احترام جلو رفتم خم شدم دستهایم را جفت کرده زبر چانه ام او با سر اشاره کرد اول به مرد پشت سرش که مسن تر بود و روی صندلی با همان ظاهر لخت ادعای احترام کنم.  صبح روز بعد به خیابان های مرکز شهر رفتم یک از فروشگاه معروف وبزرگ ساری که از مشتریانش برای دیدن شو ساری های جدید دعوت کرده بود، دیدن کردم ساری بصورت وصف نشدنی زیبا بو.دند با دست روی آنها سنگ دوزی شده بود قیمت این ساری ها از 2000 روپیه تا 12000  روپیه بود از آنجا به معبد شیوا رفتم با زنان ساکن معبد ناهار که شامل پلو بدون روغن ونمک قیمه بدون گوشت با ادویه کاری وماسلا و خوراک اسفناج که مثل نر گسی خودمان بود  خوردم و بعد با هیچ هایک موتور به معبد بودا در 10 کیلومتر ی شرق رود گنگ رفتم من در این مدت معابد زیاد ی دیده بودم ولی همه خدایان دیگر بود در غرب وشمال هند بیشتر به خدایان دیگر علاقه مند هستند تا بودا اما جنوب شرقی چند تایی معبد بودا یافت می،شود این معبد بسیار زیبا و متفاوت از دیگر خدایانشان بود من به گفته های بودا وخود بودا همیشه ارزش خاصی غایل بودم باغ بی نهایت زیبا توریست زیاد ی آمده بودند برای عکاسی از دورن معبد باید 100  روپیه پرداخت می کردم  بیرون از معبد ثر باغ گفته های بودا را روی سکو هایی نوشته بودند زنگ های بزرگی بود در تمام معابد زیارت کننده با دست زنگ را تکان مدهدشش